دل متن



برای روزهای بعدی بنویس خانه دلتنگ است و زمان این شراب اغشته به زهر گاهی تو را سرمست میکند قدرتی را در خود تصور میکنی که در اصل از برای تو نیست تنها فریب و نیرنگ است حقیقتش به تاراج میبرد جسم تو را به گونه ای که به خود نگاه میکنی و میبینی از تو هیچ نمانده آری تو به یغما رفته ای
در میان زمان و مکان گم گشته ام و قصه این است که حقیقت را نمی دانم و غصه این است که حقیقت را نمی یابم . دور گردون زندگی در سرعت بالای خود افتاده و انقدر سریع میچرخد که حتی اسمان و کوه و دشت و دمن را نیز نمیبینم تنها سرما را حس میکنم و گیجی و منگی سرم را . گویی از حقیقت جا مانده و مانده در یک زمان مبهم و ناشناخته ؛ انگار جهان را نمیشناسم و حتی من را نیز نمیشناسم اسیر دستان زندگی ای که نمیشناسم اری من گمشده ام ، ازجهان خودم بیرون شده ام و در هیچ جهان دیگری جا

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Chris signcompanyseoshiraz9.parsablog.com Love Stories Nancy هنرآموزان تربیت بدنی softmy1 سرزمین آلاله های تلخ در های اتاق همه چیز درباره نقاشی